وب سايت نازي داري
سري هم به ما بزن
رفتي و بي تو به جز اشك به دامانم نيست به لب آب روان سرو خرامانم نيستدوريت برده ئنان تاب و توانم از دستكه تو گويي به تن خسته دگر جانم نيست به شب هجر تو شمع سمت گواهم اي دوست که به جزسوز دل و ديده گريانم نيست بي گل روي تو افسرده خيال است دلم که هواي چمن و ميل گلستانم نيست چاره اين دل بيمار به ديداري کن تا نگويند طبيبان ره درمانم نيست گره از خم زلفت بگشودي با نازاز اين بيش دگر طاقت هجرانم نيستآرزويم همه اين است که بينم اي ماه که اختر اشک به جاي تو به دامانم نيست